ساوجبلاغ پژوهي



 


 


 


از رزکان کرج تا رزکان نظرآباد


در استان البرز وقتي نام «رزکان» را مي شنويم غالباً به ياد روستايي خوش آب و هوا مي افتيم که در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب اسلامي، فراواني آب درياچه سد بزرگ اميرکبير آن را به جنوب شهر کرج رانده است. سرتيپ حسينعلي رزم آرا رييس دايره جغرافيايي ستاد ارتش حکومت پهلوي در نخستين جلد از کتاب «فرهنگ جغرافيايي ايران» که در سال 1328 خورشيدي منتشر شده، اين روستا را از توابع دهستان ارنگه واقع در بخش کرج و جزو شهرستان تهران دانسته است. روستايي در 30 کيلومتري شمال شرق کرج که متصل به راه شوسه کرج - چالوس است. در آن روزگار، دويست تن سکنه داشته که به زراعت، دامداري و کرباس بافي مشغول بودند. سد کرج که به نام مصلح بزرگ ايراني جناب ميرزا تقي خان فراهاني مشهور به اميرکبير ناميده شده، بين سال هاي 1337 تا 1342 خورشيدي در تنگه واريان با طول تاج 390 متر و ارتفاع 0 متر با هدف تأمين آب مصرفي کلان شهر تهران ساخته شده است. پس از آبگيري سد کرج، به ناچار اهالي رزکان از منطقه کوهستاني شمال کرج به دشت جنوبي کرج کوچيدند و روستايي به نام «رزکان نو» شکل گرفت که هم اکنون از توابع شهرستان فرديس است. اين روستا گرچه جديد است اما در نزديکي آن، محوطه باستاني ارزشمندي متعلق به هزاره اول پيش از ميلاد مسيح و برج 12 متري آب متعلق به دوره پهلوي قرار دارد.


مدتي پيش، برادرم علي عسکري که صفحه اي پر مخاطب در اينستاگرام دارد، عکسي از جوانان روستاي رزکان از توابع شهرستان نظرآباد را برايم فرستاد و پرسيد مگر چنين روستايي در نظرآباد بوده و چه فرقي با رزکان کرج دارد؟ عکس ارسالي که متعلق به سال 1344 خورشيدي است، چهره هشت تن از جوانان رزکاني را در خود جاي داده است.  تا سال 1365 خورشيدي بخش ساوجبلاغ از توابع شهرستان کرج، داراي سه دهستان «افشاريه»، «اکراد» و «برغان» بود. اکراد وسيع ترين دهستان بخش ساوجبلاغ به شمار مي رفت که با محاسبات امروزي، همه شهرستان نظرآباد و بخشي از شهرستان ساوجبلاغ فعلي را شامل مي شد. براساس نوشته سرتيپ رزم آرا، روستايي به نام رزکان در دهستان اکراد ساوجبلاغ و در 48 کيلومتري شمال غرب کرج و 8 کيلومتري جنوب راه شوسه کرج - قزوين بوده که هم اکنون اثري از آن نيست. با توجه به اينکه در سال 1328 خورشيدي، نفر سکنه داشته، به نظر مي رسد که از سال هاي پيش از آن، روند متروکه شدن آن روستا آغاز شده بود.


سعيد صالحي که ريشه در اين روستا دارد، در اين باره مي گويد: «روستاي رزکان تقريباً در محل فعلي شرکت بستان ايران واقع در جنوب شهر نظرآباد و نزديکي روستاي خسروآباد قرار داشت. اين روستا به صورت قلعه بوده که اهالي آن در سال هاي پيش از پيروزي انقلاب، با فشار ارباب روستا، آنجا را ترک کردند و در روستاهاي اطراف ساکن شدند. رزکاني ها هم اکنون در محل فعلي روستاي خود مشغول کشاورزي و باغداري هستند.» سرنوشت روستاهاي رزکان کرج و نظرآباد چقدر شبيه به هم است. کوچ ناخواسته بر اثر جبر توسعه و زور ارباب و رزکان هاي «نو» که پس از آن شکل گرفته اند. با اين تفاوت که يکي مسي و ديگري کشاورزي است؛ يکي از شهرستان اصلي خود دور افتاده اما ديگري همچنان در آغوش شهرستان خود است.


منابع: حسينعلي رزم آرا، فرهنگ جغرافيايي ايران، ج 1، ص 98؛ جعفر کوهزاده، درآمدي بر فرهنگ و پيشينه کرج، ص 66، 205؛ حسن شاه محمدي و ابوالقاسم غلامي ماياني، گردشگري ويژه استان البرز، ص 369؛ علي مقيم و عبدالله عباس زاده، سيماي فرهنگ و طبيعت استان البرز، ص 99، 207؛ حسين عسکري، دشتي به وسعت تاريخ، ص 367 و تحقيقات ميداني نگارنده.


- نشر نخست مقاله فوق در: حسين عسکري، «از رزکان کرج تا رزکان نظرآباد»، هفته نامه تريبون شهر، سال دوم، ش 11، 5 خرداد 1398، ص 3.






 


 


 




مجتهد سرشناس کرج


آيت الله حاج سيد حسن مدرسي سريزدي مشهور به مدرسي يزدي از مجتهدان سرشناس کرج در دوره حکومت پهلوي است. او که فرزند سيد زين العابدين طباطبايي يزدي معروف به سريزدي است، در روستاي سريزد از توابع شهرستان مهريز زاده شد. پس از فراگيري مقدمات علوم اسلامي، به شهر يزد رفت و در آنجا از دانش سيد حسين حسيني مدرسي باغ گندمي، سيد احمد مدرس طباطبايي، ملا حسن اردکاني و سيد مهدي سيبويه يزدي بهره مند شد. در ادامه، به حوزه علميه قم رفت و نزد آيات حاج شيخ عبدالکريم حايري يزدي (درگذشت 1315ش)، سيد محمد حجت کوه کمري تبريزي (درگذشت 1331ش)، سيد محمدتقي خوانساري (درگذشت 1331ش)، سيد صدرالدين صدر (درگذشت 332ش)، سيد علي يثربي کاشاني (درگذشت 1338ش)، ميرزا محمد همداني (درگذشت 1324ش) و سيد حسين طباطبايي بروجردي (درگذشت 1340ش) شاگردي کرد تا به درجه اجتهاد رسيد. او در آن ايام به تدريس برخي کتاب هاي حوزوي براي طلاب جوان پرداخت .


پس از درگذشت آيتالله آقا سيد ميرزا موسوي جندقي ديگر روحاني سرشناس کرج، در سال 1335ش به دستور آيت الله بروجردي به شهر کرج آمد و در مسجد جامع به اقامه جماعت و انجام امور ديني پرداخت. در يکي از اسناد سازمان اطلاعات و امنيت حکومت پهلوي (ساواک) به تاريخ 28 شهريور 1341، از او و آيت الله شيخ حسين لنکراني (درگذشت 1368ش) با عنوان «دو روحاني تقريباً بانفوذ کرج» ياد شده است. محمد مدرسي (متولد 13ش) فرزند آيت الله مدرسي سريزدي درباره او مي گويد: «پدر من اهل سياست نبود. دو يا سه مرتبه در راهپيمايي هاي سال 1357 و اوايل سال 1358ش حضور داشتند


 ديدار با امام خميني بين سال هاي 1339 تا 1342ش وقتي به واسطه درمان بيماري و آشنايي با آيت الله شيخ حسين لنکراني به کرج مي آمد، برگزاري آيين ميلاد امام مهدي (عج) در مسجد جامع کرج در دي 1341 با دعوت از شيخ عباسعلي اسلامي که به گزارش ساواک مراسمي سياسي و ضد حکومتي بود، دعوت مکرر از خطيب مشهور شيخ محمدتقي فلسفي در مناسبت هاي مذهبي به کرج که موجب حساسيت ساواک شده بود، برگزاري مراسمي به مناسبت شهادت آيت الله سيد مصطفي خميني در 10 آبان 1356 در مسجد جامع کرج و نظارت شرعي بر عملکرد برخي کميته هاي انقلاب اسلامي در سال هاي آغازين پس از پيروزي انقلاب اسلامي، از جمله فعاليت هاي سياسي و مبارزاتي او به شمار مي رود. حسين شاه حسيني (درگذشت 1396ش) مبارز سياسي دوره پهلوي، درباره ارتباط آيت الله مدرسي يزدي با امام خميني مي گويد: «من اولين بار در همين باغ شيخ حسين لنکراني، خدمت مرحوم آيت الله خميني رسيدم. ايشان در باغش از حضرت آيت الله خميني و رجال ديگر پذيرايي مي کرد. در تابستان يک سال، که تاريخش الان يادم نيست، ايشان آقاي [سيد حسن] مدرسي [سريزدي] و آقاي خميني را در باغ خود مهمان کرده بود. چون آقاي خميني جزو شاگردان مرحوم حاج شيخ عبدالکريم حايري [يزدي] بود و اين آقاي مدرسي هم که در کرج مي زيست، در جرگه شاگردان مرحوم حايري قرار داشت. حاج آقا مصطفي و همچنين حاج احمد آقاي خميني هم کراراً به باغ آقاي لنکراني مي آمدند.»


آيت الله سيد حسن مدرسي سريزدي در 19 بهمن 1361 در سن 85 سالگي در کرج درگذشت و پيکرش در صحن حضرت فاطمه معصومه (قم) به خاک سپرده شد. نويسنده معروف شيخ محمد شريف رازي، او را عالمي متين و بزرگوار و دور از هرگونه خودنمايي و موصوف به فضل و تقوا دانسته است.


منابع: عبدالحسين جواهرکلام، تربت پاکان قم، ج 1، ص 567؛ ج 4، ص 2119؛ حميد کرمي پور، انقلاب اسلامي در کرج، ص 97، 103، 121، 175، 246؛ سعيده محرمي و سمير کتف، آفتاب حصار، ص 32، 123؛ شيخ حسين لنکراني به روايت اسناد ساواک، ص 36؛ علي دواني، مفاخر اسلام، ج 13، ص 3؛ محمد شريف رازي، گنجينه دانشمندان، ج 4، ص 671؛ محمد الوانساز خويي، حجّت فقيهان، ص 133؛ سيد محمدکاظم مدرسي، نسل نور، ص 389؛ علي ابوالحسني (منذر)، «روابط و مناسبات آيت الله حاج شيخ حسين لنکراني و امام خميني 1324 - 1368ش»، قسمت اول، فصلنامه تاريخ معاصر ايران، ش 21 و 22، ص 7، 38، 41.


- نشر نخست اين مقاله در: حسين عسکري، «مجتهد سرشناس کرج»، هفته نامه تريبون شهر، سال دوم، شماره 10،  26 ارديبهشت 1398، ص 3.





 


 


 


 



 


پيوند تاريخ و طبيعت در وليان


وليان روستايي تاريخي و آباد در بخش چِندار شهرستان ساوجبلاغ از توابع استان البرز است. اين روستاي هدفِ گردشگري در 35 کيلومتري شهر کرج و در دامنه جنوبي رشته کوه هاي البرز واقع شده است. ارتفاع آن از سطح دريا 30 متر است. اهالي اين روستا، شيعه و به زبان فارسي سخن مي گويند. درآمد بيشتر اهالي از زراعت، باغداري و دامداري تأمين مي شود و توت خشک از توليدات اصلي آن به شمار مي رود. در سال 1390 خورشيدي، 966 نفر در قالب 328 خانوار ساکن اين روستا بوده اند. از محوطه باستاني «کلاغ دره» واقع در جنوب روستاي وليان، سفال هاي قرمز و نخودي رنگ مشابه سفال هاي دوران تاريخي و اوايل اسلام به دست آمده و درخت چنار هزارساله در حياط مسجد جامع وليان نيز از ديگر جاذبه هاي طبيعي و تاريخي اين روستا است. نام آوران برخاسته از روستايوليان را اين چنين مي توان برشمرد:


1. سيد شرف الدين محمود ولياني طالقاني (درگذشت حدود 9ق) از فقيهان و متکلمان قرن دهم هجري قمري و نياي برخي سادات مناطق طالقان، ساوجبلاغ و آبيک است. نسب آيت الله سيد محمود طالقاني (درگذشت 1358ش) و جلال آل احمد (درگذشت 1348ش) به او مي رسد. فقيه نامدار شيعه ابن  ابي جمهور احسايي در سال 912ق براي سيّد شرف الدين محمود، اجازه روايي نوشته است. از اين اجازه چهار نسخه موجود است. در مجموعه اجازات شيخ نعمت الله بن حسين عاملي (تاريخ کتابت قرن 11ق)، شيخ ابراهيم  بن محمّد حرفوشي (درگذشت 1080ق) و سيّد حسين کرکي، پسوند «ولياني» در کنار نام جدّ او (سيّد جلال الدين) آمده اما کاتب نسخه بحارالانوار نوشته علامه محمّدباقر مجلسي (درگذشت 1110ق) به علّت آشنا نبودن و عدم دقّت، کلمه ولياني را از قلم انداخته است. سيّد شرف الدين محمود همچنين کرسي تدريس فلسفه و کلام اسلامي را در شهر قزوين عهده دار بود. شرحي بر حواشي خواجه نصيرالدين طوسي بر کتاب فلسفي «الاشارات و التنبيهات» نوشته بوعلي سينا از آثار او است. برخي بر اين نظرند که نام ديگر او «قاضي نجم الدين محمود طالقاني» و يا «امير نجم الدين» و به احتمال، آرامگاهش در روستاي يَرَک از توابع شهرستان الموت قزوين واقع است.


2. ملا شاه مراد ولياني از روحانيون هم روزگار با شيخ مرتضي انصاري که قرآن کريم را به زبان فارسي برگردانده است. محمدزمان ولياني فرزند او، سازنده ضريح امامزاده يحيي واقع در روستاي دوزعنبر ساوجبلاغ است.


3. ملا جواد ولياني قزويني از مشاهير شيخيه و از شاگردان سيد کاظم رشتي (درگذشت 1259ق) است که زمينه گرايش دختر خاله اش زرين تاج برغاني مشهور به قره العين (درگذشت 1268ق) را به شيخيه فراهم ساخت. او از نخستين کساني است که عليه سيد علي محمد شيرازي مشهور به باب بنيانگذار فرقه بابيت، رديه نوشت.


4. ميرزا محمد ولياني (زنده در سال 1280ق) نويسنده کتاب «هادي المظلّين» درباره کلام و عقايد شيعه که نسخه دست نويس آن در کتابخانه آيت الله گلپايگاني قم نگهداري مي شود.


5. استاد علي اشرف والي (درگذشت 1389ش) عارف، شاعر، خوشنويس، نقاش مکتب کمال الملک و نويسنده کتاب «طلوع دوباره شمس».


6. استاد جعفر والي (درگذشت 1395ش) کارگردان، نويسنده، بازيگر و گوينده گفتار متن سينما و تئاتر ايران.


نام وليان به جهت تردد آيت الله طالقاني از آنجا به منطقه طالقان، در اسناد سازمان اطلاعات و امنيت حکومت پهلوي (ساواک) آمده است. مواقعي که او در زادگاهش روستاي گليرد طالقان به سر مي برد، چهره هاي مذهبي و سياسي مخالف حکومت پهلوي به ديدارش مي رفتند. دکتر علي شريعتي (درگذشت 1356ش) از آن جمله بود که از طريق روستاي وليان به ديدار آيت الله طالقاني رفت و يک شب ميهمان او بود. همچنين سيد مجتبي ميرلوحي معروف به نواب صفوي (شهادت 1334ش) رهبر جمعيت فداييان اسلام، به هنگام ست در طالقان، از طريق وليان با شاگردان و اعضاي جمعيت فداييان اسلام ديدارهاي مخفيانه اي داشت. برخي بر اين نظرند که نواب صفوي موافقت خود با قتل نورالدين فتح اعظم رييس وقت محفل ملّي بهاييان ايران را در اين روستا به اعضاي فداييان اسلام اعلام کرده است. فتح اعظم در سال 1331ش بر اثر هجوم شبانه 17 تن از روستاييان، در خانه اش واقع در روستاي رامجين از توابع شهرستان ساوجبلاغ به قتل رسيد.


منابع: آقابزرگ تهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، ج 4، ص 126؛ ابوالقاسم حاتمي، آثار تاريخي ساوجبلاغ و نظرآباد، ص 81؛ حسينعلي رزم آرا، فرهنگ جغرافيايي ايران، ج 1، ص 234؛ محمدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 105، ص 11؛ مصطفي درايتي، فهرستواره دست نوشت هاي ايران (دنا)، ج 10، ص 1128؛ ياران امام به روايت اسناد ساواک: آيت الله سيد محمود طالقاني، ج 3، ص 436؛ يارمحمد نبيل زرندي، مطالع الانوار، ص 136، 138؛ سيد اشرف الدين کيايي طالقاني، قاضي نجم الدين محمود طالقاني يا برگي در تاريخ تشيع، ص 4، 8، 19؛ حسين عسکري، بيداري دشت کهن، ص 243، 247، 249؛ بهرام چوبينه، دکتر محمد مصدق و بهاييان، ص 31؛ پرتو حسني زاده و همکاران، روستاهاي هدف گردشگري استان تهران، ص 28؛ مجله حوزه، ش 58، ص 174؛ فصلنامه وقف ميراث جاويدان، ش 11 و 12، ص 119؛ احمد گل محمدي، جمعيت فداييان اسلام به روايت اسناد، ج 2، ص 467.






- نشر نخست اين مقاله در: حسين عسکري، «پيوند تاريخ و طبيعت در وليان»، هفته نامه تريبون شهر، سال دوم، ش 9، چهارشنبه ارديبهشت 1398، ص 3.


دانلود هفته نامه تريبون شهر




 




 



 


پديده اي به نام اهل توقف در روستاي ايستاي طالقان


دکتر رضا غلامي (عضو هيئت علمي مرکز پژوهش هاي علوم انساني اسلامي صدرا) در مقاله اي علمي - پژوهشي با عنوان «بررسي رويکردهاي پنج گانه در مواجهه با علم» که در شماره يازدهم فصلنامه تحقيقات بنيادين علوم انساني (تابستان 1397) منتشر شده، به اهل توقف طالقان اشاره کرده است. منبع ايشان، کتاب روستاي ايستا نوشته حسين عسکري است.


اين مقاله از دو بخش عمده تشکيل شده است: بخش اول، تبيين چهار رويکرد موجود درباره علم در ميان مسلمانان و شعب گوناگون هر يک از رويکردهاي مزبور به همراه با نقد مختصر هر يک از آنها؛ و بخش دوم، تبيين رويکرد پنجم به مثابه رويکرد مختار در قالب چهار اصل عمده. در بخش پاياني اين مقاله با طرح چندين پرسش فلسفه علمي و پاسخ به آنها، پايداري رويکرد پنجم که رويکرد مختار است ارزيابي شده است. مغز رويکرد پنجم اين است که اولاً قلمرو دين مقتضي شکلگيري علوم انسانيِ اسلامي است، لکن مقتضي شکلگيري علوم طبيعي، فني و پزشکي اسلامي نيست؛ ثانياً در علوم انساني اسلامي، قرار بر جذب دانش و روششناسي هاي تجربي نيست، بلکه بر اساس منطقهبندي جديدي که در ساحت علم بالمعني الاعم صورت مي‌گيرد، هر يک از منابع و روششناسي هاي علمي بر حسب قابليت و کارکردي که دارد به‌تنهايي و يا شراکتي در يک يا چند منطقه مشخص از مناطق مزبور قرار مي‌گيرد. مهمترين ثمره اين طبقهبندي، ارتقاي کارآمدي علوم انسانيِ اسلامي در شناخت و حل مسائل اساسي بشر و نزديک کردن معرفت انسان بهيقين است؛ ثالثاً علوم طبيعي، فني و پزشکي، اسلامي و غيراسلامي ندارند، ليکن در صورت عدم تعارض با زيرساخت‌هاي فکري اسلام، مورد تأييد اسلام‌اند و عملاً نيز مشروعيت مي‌يابند؛ رابعاً بشر در زندگي دنيوي داراي نيازها و پاسخهاي مشترک است و اسلام دستاوردهاي بشري در حوزه علم و فناوري را مگر در مواردي که با هدف پليد به دست آمده باشد، قبول دارد؛ خامساً اراده انسان در شکلگيري علم گرچه انکارناپذير است، اما تفاوت اراده به نسبي کردن خوبي و بدي در حوزه علم نميانجامد؛ سادساً اسلام جبر تاريخي را قبول ندارد و انسانها را در تغيير شرايط محيطي مسئول ميانگارد؛ لذا در اسلام چيزي به نام توقف و س در برابر شرايط به نام حوالت تاريخي و غيره وجود ندارد و قائلان به اين ديدگاه، خواسته يا نخواسته به سکولاريسم تن داده‌اند.


کليدواژگان: معرفت، عقل برهاني، عقل جزئي، علم تجربي، روش شناسي، سکولاريسم، علم ديني، فناوري و پيشرفت.


دانلود مقاله فوق


 وبلاگ روستاي ايستاي طالقان


 


 


 



داستان،متني است که وماً منطبق بر واقعيت نيست و نويسنده به کمک تخيل تلاش مي کند بر احساس خواننده تأثير بگذارد. اين دو خصيصه «تخيل» و « برانگيختن احساس» سبب مي شود تا داستان به متني هنري بدل شود. صرف نظر از معناي قديم داستان، در ميان انواع جديد داستان به اصطلاحاتي چون رمانس، رمان، داستان کوتاه، داستان بلند، برمي خوريم. در اين نوشتار به معرفي سه داستان نويس ساوجبلاغي پرداخته شده که از شهرت ملي برخوردارند. البته تعيين سهم و نقش آنان در سپهر ادبيات داستاني ايران را بايستي پژوهشگران اين حوزه در مجالي ديگر پي گيرند.





راوي «خانواده ميکاييل و اعقاب» در برغان 


 


بانو مهين دانشور (متولد 1315ش) داستان نويس، مترجم و پژوهشگر متولد روستاي برغان است. پدرش يوسف دانشور (درگذشت 1327ش) شاعر و بنيانگذار نخستين مدرسه نوين روستاي برغان در سال 1305ش است. اجداد او در روزگار صفويه از گلپايگان به روستاي برغان از توابع شهرستان ساوجبلاغ آمده و از مسيحيت به اسلام گرويدند. آنها در گسترش فرهنگ و آموزش و پرورش نوين در منطقه ساوجبلاغ نقش داشته اند. نگارش مجموعه داستان «در رودخانه ما» و رمان هاي «خانواده ميکاييل و اعقاب» و «جور هندوستان مي کشيدم» و ترجمه «شنل و داستان هاي ديگر» نوشته نيکلاي واسيلويچ گوگول، «سيسيل مردي که گُلي در دهان داشت» نوشته ژان آنوي، «سرود کريسمس» نوشته چار ديکنز، «درختان» نوشته آلن پاترسن، «فرهنگ نو در آمريکاي لاتين: جامعه و هنرمند» نوشته جين فرانکو، «آمارکورد (تصوير يک شهر)» نوشته فدريکو فليني، «بدن انسان» نوشته مارتين کين و همکاري در ترجمه «ادبيات و سنت هاي کلاسيک: تأثير يونان و روم بر ادبيات غرب» نوشته گيلبرت هايت از آثار مهين دانشور است. او در رمان خانواده ميکاييل و اعقاب، تصويري داستاني و آرماني از زادگاه خود ارايه مي دهد. به گمان يکي از منتقدان ادبيات داستاني، اين رمان «سوگنامه زوال اصالت دهقاني و جايگزيني سوداگري رباخوار به جاي آن در سال 1300 شمسي به بعد است.» مهين دانشور نوه دختري آيت الله شيخ محمد شهيدي برغاني (درگذشت 1344ش) است که در سال 1338ش با ابراهيم شهيدي (درگذشت 1348ش) پسر عموي مادرش ازدواج کرد. همسر او هم داستان نويس بود که در 33 سالگي در بندرعباس درگذشت. کتاب «خر دجال» و چندين داستان چاپ شده در مجله «پيام نو» از جمله آثار ابراهيم شهيدي است.


 



راوي «ناميرا» در «دشت هاي سوزان» وليان


 


صادق كرميار، داستان نويس و كارگردان سينما و تلويزيون ايران است. در 26 آذر 1338 در تهران زاده شد. پدرش اهل روستاي وِليان از توابع شهرستان ساوجبلاغ و مادرش اهل روستاي دُنبليد از توابع شهرستان طالقان است. او در داستان «بوي شير» به اين دو روستا و ويژگي هايش اشاره كرده است. پس از دريافت ديپلم، وارد امورتربيتي آموزش و پرورش شد سپس به عنوان خبرنگار رومه اطلاعات مشغول به كار شد. همزمان در رشته الهيات دانشگاه آزاد اسلامي به تحصيل پرداخت. وي اكنون داراي گواهي نامه درجه يك هنري از وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي معادل دكتري هنر است. مسئول ويژه نامه «اطلاعات جبهه» از سال 1365 تا 1367ش، مسئول صفحه ادبي «جوانه هاي انديشه» رومه اطلاعات از سال 1372 تا 1375ش، معاون سردبير نشريه «مردم و سينما» وابسته به بنياد سينمايي فارابي، مدير مركز آفرينش هاي ادبي سازمان فرهنگي و هنري شهرداري تهران به مدت پنج سال، مدير باشگاه نويسندگان و هنرمندان شهرداري تهران، طراح و مدير جشنواره هاي ادبي و هنري همچون «جشنواره سراسرس شعر ايران ما»، «جشنواره طنز طهران» و «جايزه نقد ادب و هنر»، عضو هيأت علمي هفتمين دوره جايزه ادبي جلال آل احمد، نويسنده و سردبير برنامه ادبي «در انتهاي شب» در راديو ايران از جمله فعاليت هاي فرهنگي و هنري او است. نخستين داستان خود را در سال 1367ش در رومه اطلاعات به چاپ رساند. در سال 1369ش مجموعه داستان او به نام «فرياد در خاكستر» منتشر شد و پس از يك سال، مجموعه داستان نوجوانان به نام «انتقام در اردوگاه» را به دست چاپ سپرد. رمان هاي «ناميرا»، «غنيمت»، «دشت هاي سوزان»، «درد» و «خداحافظ دوكوهه» از آثار او در زمينه ادبيات داستاني است. رمان ناميرا درباره دختر و پسر جواني است كه در آستانه واقعه عاشورا براي حمايت از امام حسين عليه السلام يا يزيد بن معاويه ترديد دارند.فعاليت هاي سينمايي و تلويزيوني صادق كرميار به اين شرح است: نگارش فيلم نامه هاي «اشك كوسه»، «سجده بر آب»، «جان سخت»، «دريا در غربت»، «گارد ساحلي»، «ويروس 2000»؛ نويسندگي و كارگرداني فيلم هاي كوتاه «نشاط» و «تولد» و فيلم هاي بلند سينمايي «زيارت»، «كرانه هاي كبود»، «رويا»، «خانه ساحلي»، «سيم آخر»، «بهانه هاي عاشقي»، «وقت طلايي»؛ نويسندگي و كارگرداني سريال تلويزيوني «يك روز قبل» و كارگرداني سريال تلويزيوني «خاطرات مرد ناتمام» در 26 قسمت.





راوي «ستاره توس» در «روستاى کودکى» فشند


 


 محمدحسين کيان پور در سال 1335ش در روستاى فشند از توابع شهرستان ساوجبلاغ زاده شد. در سال 1361ش وارد راديو شد و در گروه کودک و نوجوان، کار نويسندگى را آغاز کرد. کار او در آن زمان، نوشتن مطالب گوناگون از جمله نمايش هاى راديويي، خاطره نويسي و قصه براى گروه کودک و برنامه «بچه هاى انقلاب» راديو بود که همه روزه پخش مى شد. کيان پور در سال 1367ش به سردبيرى «قصه ظهر جمعه» منصوب شد و از همان سال نيز نوشتن داستان را به طور حرفه اى آغاز کرد. از او تاکنون نزديک به بيست عنوان کتاب در زمينه داستان کوتاه و بلند به چاپ رسيده است. داستان بلندي از او به نام «ستاره توس: داستان زندگي خواجه نصيرالدين توسي» در سال 1379 در جشنواره کتاب رشد، موفق به دريافت جايزه شد. «داستان سياوش و چهار داستان ديگر از شاهنامه فردوسي»، «قصه هاي نظامي: خسرو و شيرين»، «پهلوان صفدر و هشت داستان ديگر»، «شب باراني»، «گزيده ادبيات معاصر: مجموعه داستان»، «داستان‌ هاي شاهنامه: هفت‌ خوان رستم»، «داستان هاي شاهنامه: رستم و شغاد (مرگ رستم)»، «قصه‌ هاي شاهنامه: نبرد رستم و برزو»، «بالاى کوه»، «حکايت آن مرد»، «شکار بزرگ»، «روستاى کودکى»،‌ «شاخه ‌ها‌ى شکسته» و «قصه‌هاى پدربزرگ»، عناوين آثار او در حوزه ادبيات داستاني است.


منابع: روح الله مهدي پور عمراني، آموزش داستان نويسي، ص 65؛ زکريا مهرور، برغان اقليمي ديگر، ص 99؛ حسن ميرعابديني، صد سال داستان نويسي در ايران،‌ ج 3 و 4، ص 1363؛ مجله ادبيات داستاني، ش 84، ص 34؛ يحيي شهيدي، شجره خانواده هاي شهيدي، صالحي و علوي شهيدي، ج 1، ص 460؛ پوران فرخ زاد، کارنماي ن کاراي ايران، ص 335، محمدباقر نجف زاده بارفروش، ن داستان نويس در ايران، ص 44؛ رومه جام جم، ش 3563، ص10؛ رومه رسالت، ش 7702، ص 20؛ وبگاه تاجيكي نيوز، فروردين 1394؛ وبگاه بنياد شعر و ادبيات داستاني ايرانيان، 20 اسفند 1393؛ وبلاگ ساوجبلاغ پژوهي،30 مهر 1394؛ وب سايت انجمن نويسندگان کودک و نوجوان، 10 تير 1400.


 


- نشر نخست اين مقاله در:  حسين عسکري، «اين سه داستان نويس ساوجبلاغي»، رومه پيام آشنا، شماره 91، چهارشنبه 13 امرداد 1400، صفحه 8.


 


مقاله فوق در وب سايت رومه پيام آشنا


 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

انقلابِ عشق قیچی حرفه ای saradarab جغرافیای ایران زمین irangeography خبر جدید تاسیسات برقی و مکانیکی صنعتی الهه ناز Academia javanepir دنیای شبکه